و خب سلامی دوباره سه روز از امتحانی که تو پست قبل ازش حرف میزدم گذاشته و امتحان رو پاس شدم و به طور رسمی پی اچ دی کندیدیت گشتم خوشحالی من به یک روز نکشید که یهو دوباره زندگی شروع شد خیلی عجیبه تو ماه ها تلاش میکنی برای چیزی و به خودت میگی بعد از این که فلان چیز رو به دست بیارم حنما زندگی بهتری خواهم داشت و زرت بعد از به دست اوردن اون یهو میبینی زندگی همینجوری داره جلو میره و تو باید دوباره بدویی مثل یه مارتن بی پایان نمیدونم چطوری بگم احتمالا هر کسی که اینو میخونه میفهمه چی میگم یه چیزیه که هممون تجربه اش کردیم و خیلی عجیبه دقیقا این قضیه برای یه اتفاق بد هم تکرار میشه مثلا اون موقع که مامان فوت شده بود حس میکردم همه چیز متوقف شده و درد خیل خیلی زیااده ولی بعد از دو سه روز دیدم زندگی داره میدوعه و من باید با درد دنبالش بدوعم یعنی میخوام بگم احساسات ما خیلی روی زندگی تاثیری نداره شب میشه روز میشه کارخونه ها کاراشونو میکنن و بچه ها به دنیا میان ادم ها میمیرن یکی میاد و
اشتراک گذاری در تلگرام